Thursday 5 July 2012

گلشیفته، واقعیتی از جنسیتی فراواقعی شده

گلشیفته، واقعیتی از جنسیتی فراواقعی شده

رضا کارخانه


سئوال این است: گلشیفته برهنه است یا نقش برهنگی کارکرد حقیقی او و هر زن دیگری است؟ شاید هم برهنگی نخستین نگاه تکامل گرا بر فردیت انسانی است، آنچنان که تندیس‌های برهنه فلورانسی آغازی بود برساختن سوژه‌ی انسانی در قالبی تمام نما در دنیای غرب.
درست است که در دوره‌ای از تاریخ زندگی می‌کنیم که زن با برهنگی شوم اشتباه گرفته شده است و از همین رو محکوم گردیده؛ اما در پس این محکومیتِ اخلاقی/ جنسی چیزی جز بردگی اجتماعی قرار ندارد. زن و بدن هر دو در بردگی و به حاشیه رانده شدن سرنوشتی یکسان داشته اند[1].هیچ تفاوتی میان جنسیت ایرانی و غربی نیست یعنی اینجا اصلاً موجودیت و هویت ایرانی مطرح نیست؛ صحبت اساساً بر سر ایرانی یا فرانسوی و .... نیست؛ بحث بر سر جنسیت هم نیست، بلکه بحث بر سر یک نگاه جنسی است.
فرم و محتوا
در حقیقت بحث فرم و محتوا مطرح هست و فرم متفاوت و معنای یکسان.
در ویدئوی منتشره شده‌ی آکادمی سزار، ما با دو مقوله اساساً غیر متضاد سرو کار داریم:
یکی آزادی روح،
و دیگری آزادی بدن.
این نشان می‌دهد که فرم اساساً معنا را زائل نمی‌کند. درست است که بدن زن از لحاظ فرم متفاوت است؛ و شاید شهوانی‌تر (و از این رو بار نمایش پذیری را بر دوش می‌کشد)، اما در اساس هیچ تفاوتی میان محتوای آنان (بدن زن و مرد) نیست.

 آنچه مهم است همان آزادی روح است. آنچه در آنونس هم می‌شنویم و هم به نمایش گذاشته می‌شود به این اشاره می‌کند که "درست است که برهنه هستم‌، اما هنوز هم دست نیافتنی‌ام." این جمله در حقیقت کلید واژه تفاوتی است که نه جسم را نفی میکند و نه روح را. 
ما با مقوله‌ای از جنس بدن سکسی مواجه نیستیم؛ زیرا اگر خوب نگاه کنیم بدن گلشیفته به هیچ عنوان نظام مندی تمام عیار یک بدن سکسی را دارا نیست؛ بدنی که به قول ژان بودریار شاید برهنه باشد‌، اما شما اولین چیزی که در آن می‌بینید یک معصومیت است.
 این بدن نیست که ما را محصور می‌کند. این یک نگاه گیرا و سخنگو است که ما را متوجه چیزی می‌کند: چیزی که باید باشد و نیست؛ چیزی از جنس آنچه در انقیاد و بردگی است.
 
کدام زن؟
به وضوح در این آنونس می‌بینیم که مقصود نقش پردازان در زیر فرم‌ها پنهان شده است و بیش از هر چیز این نظام تحریک است که نقش ایفا می‌کند: نظامی که زن پیوسته از دریچه آن نگریسته شده است.
در حقیقت زن و بدن هر دو در طول تاریخ به حاشیه رانده شده و به بردگی کشیده شده‌اند، در تاریخی که کلیه‌ی طبقات استثمار شده تعریفی جنسی پیدا می‌کنند، مثل زن و مثل بدن و مثل سیاهان.
 زن − که پس از هزاران سال بردگی در حقیقت انقلابی‌ترین امکان بالقوه را پدید آورده و در نتیجه اساسی‌ترین خطر برای نظم موجود به حساب می‌آید − به عنوان "اسطوره رهایی" جذب و بازاریابی میشود. زن از رهگذر آزادی جنسی به مصرف میرسد.[2] اما کدام زن؟ زنی سازگار با واقعیت یا زنی فرا واقعی؟ دالی منطبق بر مدلول؟
زنی با اندامی شهوانی و جنسی و نه جنسیتی است که وارد نظام بی پایان مصرف گرایی می‌شود، اما در عکس و فیلم منتشره ازگلشیفته، ما با دو کارکرد روبرو ایم: عکسی در معنای به تمامی خلاف عکسی که علیا ماجده المهدی منتشر کرد، هنری و منطبق بر ساختارهای زیباشناختی. 
زیرا نظامگان نور، بک استیج و قالب فضا کاملاً تعریف شده است و بیننده را با به خود جذب می‌کند و از طرف دیگر با یک ساختار مفهومی و غیر جنسی روبروییم (زیرا گلشیفته بر خلاف پورن استارها) نه چهره‌‌ای شهوانی دارد و نه بدنی شهوانی. آنچه اینجا رخ می‌نمایاند بدن نیست بلکه مفهوم و ابژه هست (در معنای هدف).

می‌توان گلشیفته را واقعیتی از زن ایرانی دانست در برابر فراواقعیت‌های شهوانیِ ایرانی که با وجود پوشیدگی بدن، شهوانی تر و به مراتب به نظام مصرف جنسی نزدیکترند... گلشیفته روح متعالی و معصومی است از بدنی غیر شهوانی؛ بدنی همچون بدن هر مردی و هر زنی.
 شاید این نگاه ماست که عریان است.
پانویس‌ها



[1] بودریار؛ ژان؛ جامعه مصرفی
[2] همان

0 comments:

Post a Comment

Twitter Delicious Facebook Digg Stumbleupon Favorites More