Wednesday 25 July 2012

از کجا می آییم، چه هستیم، به کجا می رویم؟


از کجا می آییم، چه هستیم، به کجا می رویم؟

نویسنده : پل گوگن

ترجمه: علی اکبر رحمانی آملی


قبل از اینکه بخواهید متن زیر را بخوانید لطفا نگاهی به این نقاشی که به گفته بیشتر منتقدین و دوستداران نقاشی، شاهکار واقعی پل گوگن است بیاندازید.



حالا متن زیر را که قسمتی از دو نامه نوشته شده توسط خود نقاش به دو تن از دوستانش درباره این نقاشی است را بخوانید. پس از مطالعه نگاهی دوباره به نقاشی بیاندازید؛ خواهید فهمید که با خواندن این دو نامه تا چه اندازه نگاه، فهم و احساس شما درباره این نقاشی دچار تغییر شده است.

نامه ای به دانیل دی مانفرد در تاریخ فوریه 1898:

من تصمیم گرفتم قبل از مرگم [گوگن در ابتدای نامه از تصمیم خود برای خودکشی صحبت می کند.] نقاشی تاثیرگذاری  بکشم. مدتی است موضوعی، مغز من را درگیر کرده و تمام این ماه ها همانند دیوانه ها به آن فکر می کنم. این نقاشی مانند نقاشی های پویس دوشاوان نیست. [منظور این است که نقاشی جسورانه ای است.]

 تمام این اثر به شکل ناخودآگاه از اعماق وجودم بر روی قلمو ظاهر شده است و روی پارچه نقاشی زخمت و ناهموارم فرود آمده است. مردم می گویند که نقاشی خوب از آب درنیامده. این قضیه تا حدی درست است، من نمی توانم نقاشی خودم را به درستی قضاوت کنم ولی من تصور می کنم این نقاشی از هر اثری که تا به امروز خلق کرده ام بهتر است و من هیچ وقت نخواهم توانست دوباره حتی یک نقاشی بهتر از این یا شبیه به این بکشم. احساس اندوه شدیدی توسط محیط هولناک اطرافم در من ایجاد شده و من تمام انرژیم را برای این نقاشی صرف کرده ام. 

این پرده نقاشی در ابعاد 4 متر و پنجاه سانتی متر طول و 1 متر و 70 سانتیمتر ارتفاع کشیده شده. دو گوشه بالای نقاشی به رنگ زرد کشیده شده است. که نوشته ای در سمت راست تصویر و امضای من در سمت چپ تصویر در داخل رنگ زرد به چشم می خورد. در سمت راست تصویر، کودکی خوابیده است و کنار آن، تصویر سه زن که روی زمین نشسته اند دیده می شود.

 دو چهره ای که لباس ارغوانی به تن دارند درحال صحبت با یکدیگر هستند. یک زن چمباتمه زده در کنار آنها دیده می شود. این زن بدون در نظر گرفتن پرسپکتیو کشیده شده (از روی عمد). در حالی که بازوی خودش را بالا برده، از سخنان دو زنی که درباره سرنوشت خود صحبت می کنند متحیر شده است. یک شخص (مشخص نیست که مرد است یا زن) در میانه تصویر در حال جمع آوری میوه است.

 دو گربه و یک بز کنار دخترک قرار دارند. بتی که در تصویر دیده می شود دو دست خود را با حالتی موزون و رازآلود از هم باز کرده است و به آخرت اشاره می کند. برای پایان این قصه، یک زن قوز کرده دیگر در حالی که روی زمین نشسته در حال گوش دادن به تمام صحبتهاست تا اینگونه خود را از افکار خویش جدا سازد. کنار پای این زن یک پرنده سفید عجیب دیده می شود درحالی که مارمولکی را در پنجه خود دارد و این نشان دهنده پوچی جهان است.

 کل تصویر کنار یک نهر و درخت ترسیم شده است. در پس زمینه دریا و کوه دیده می شود. تم اصلی رنگ در این نقاشی از یک سمت تابلو به سمت دیگر از آبی به سبز گرایش پیدا می کند. تمام افراد موجود در نقاشی، نارنجی پررنگ ترسیم شده اند. روزی یک نفر به دانشجوهای هنرهای زیبا گفت که نقاشی هایی که شما می کشید باید نشان دهنده این باشد که ما از کجا می آییم؟ چه هستیم؟ به کجا می رویم؟.

 من در مقایسه با انجیل کاری فیلسوفانه انجام داده ام. مطمئن هستم که این نقاشی خوب است. اگر نیروی لازم برای کشیدن یک کپی از این نقاشی را داشته باشم حتما آن را برایت می فرستم...

نامه ای به چارلز موریس، جولای 1901:

این نقاشی من به لحاظ اجرایی بسیار ضعیف است. در مدت یک ماه کشیده شده است و هیچ طرح اولیه و تدارکی برای آن نداشتم. من می خواستم بمیرم و همراه حس ناامیدی با باقیمانده انرژی خود، این نقاشی را کشیدم. می خواستم هرچه سریعتر این نقاشی را تمام کنم و مقدار زیادی آرسنیک بخورم تا راحت شوم. من درد و رنج شدیدی را متحمل شدم اما نمردم.

 چهارچوب وجودی من داغان شده بود و بدنم می بایست بر شوک وارد شده بر من غلبه می کرد. تنها چیزی که در این نقاشی کم است حس غیرقابل توضیح به پایان رسیدن این زندگی تلخ است. به خصوص برای افرادی که تا به حال این حس را تجربه نکرده اند یا کسانی که اطلاعی از روح نقاشی ندارند. چرا اینگونه است؟

 وقتی با یک نقاشی روبرو می شوید، منتقدین به دنبال قسمتی در نقاشی می گردند تا با سیار آثار دیگر هنرمندان مقایسه کنند. منتقد متوجه هیچ چیز نمی شود و نقاشی او را متاثر نمی سازد. درحالی که باید اینگونه باشد: نخست احساسات، سپس مقایسه.
به کجا می رویم؟ یک پیر زن نزدیک به مرگ، حضور یک پرنده عجیب همه چیز را به پایان می رساند.
ما چه هستیم؟ زندگی روزمره. غریزه انسانی از ما می پرسد که تمام این چیزها چه معنیی می دهد.
از کجا می آییم؟ منشا. کودک. زندگی اجتماعی.

پشت درخت دو چهره شیطانی، ردای بلندی برتن دارند و با ظاهری مالیخولیایی در نزدیکی درخت دانش قرار گرفته اند. اندوه موجود در چهره آنها فقط و فقط به دلیل دانش بشری است که در تضاد با طبیعت بشری و انسانیت است. دانش، انگل ادراک بشر از خوشبختی است.

 سایر سمبل های آشنای موجود در نقاشی، حالت رئالیسم مالیخولیایی به نقاشی می دهد. من نقاشی را برای تو در همین چند جمله بالا توضیح دادم؛ با توجه به هوش بالای تو همین چند جمله کافی است. اما برای عموم مردم، نمی دانم چرا قلم موی من، صرف نظر از تمام محدودیت ها، باید چشم همه انسانها را باز کند؟

منبع: اندیشه سرا


0 comments:

Post a Comment

Twitter Delicious Facebook Digg Stumbleupon Favorites More