Thursday 28 June 2012

پیام آوران عصر ما "کنکاشی مختصر در آرا و اندیشه های سورن کی یر گور

پیام آوران عصر ما
"کنکاشی مختصر در آرا و اندیشه های سورن کی یر گور


"حقیقت یک نیروست اما انسان در لحظه های نادر به درک آن توفیق می یابد زیرا تا آنجا که حقیقت است عذاب می بیند و باید شکست خورد هم اینکه حقیقت پیروز شد دیگران به ان می پیوندند چرا؟ به این دلیل که حقیقت است؟ نه زیرا در این صورت می بایست هنگامیکه حقیقت شکنجه میدید نیز یاورش میشدند و نیز ازاین رو انان به حقیقت نمی پیوندند که خود نیرویی است".   

                                                                          سورن کی یرکه گور                                                         

این فیلسوف برجسته در طول زندگی اش هیچ گاه مورد حمایت واقع نشد.کمی پیش ازمرگش چون پیامبری با استدلال محکم چنین می نویسد:" کم کم به درک یک چیز کاملا توفیق یافته ام یعنی به درک کمبود هولناک شخصیت انسان.اما تا چه اندازه این موضوع غم انگیز است هنوز حقیقتی در من است وانها پس از مرگم با چنان شیوه ای به ستایشم خواهند پرداخت که جوانان باور خواهند کرد در طول زندگانیم نیز چنین محترم و عزیز بوده ام.

این نیز بخشی از آن دگرگونی است که حقیقتا در جهان واقعیت باید تحمل کند.همین معاصران من که چنین تحقیرم میکنند لحظه ای پس از مرگم نکته هایی بکار خواهند زد که کاملا با کار امروزشان تضاد دارد و ازینرو همه چیز آشفته ودرهم خواهد شد.سورن کی یر که گور که تحت تعلیمات شدید مذهبی پدر و جامعه بزرگ شده بود درباره زندگی خود چنین می نویسد:  

"تنها شادی زندگانی من تا انجا که به یاد دارم این است که هیچکس درنخواهد یافت که تا چه اندازه خود را ناشاد حس میکردم هیچگاه مرد یا حتی کودک یا یک جوان نبوده ام"

پدرش مردی مذهبی بود اما در اواخر عمر به شهوترانی بی حد و حسابش اعتراف میکند.سورن ازینکه چنین پدری دارد شرمنده بود درباره او می اندیشید که باید طوری ازو روی بگرداند که رسوایی پدر را مشاهده نکند.همانطور که فرزندان نوح پیامبر با پدر مست و برهنه خود روبرو شدند.درباب نهم سفر پیدایش تورات امده است:" نوح تاکستانی غرس نمود و شراب نوشیده ومست شد ودرخیمه گاه خود عریان گردید وحام پدر کنعان برهنگی پدر خود را دید ودو برادر خود را بیرون خبر داد وسام و یافث ردای پدر را گرفته بر کتف خود انداختند و  سپس  رفته برهنگی پدر خود را پوشانیدند" (کتاب مقدس،ترجمه فارسی ،ص12،چاپ 1921)

سورن در یادداشت های روزانه خود خویشتن را "یانوس" می خواند که یکی از چهره هایش خندان است در حالیکه چهره دیگرش می گرید.یانوس خدایی دو چهره در اسطوره و دین رومیان است ماه ژانویه نیز به نام اوست.سورن در 25 سالگی می نویسد:" من نیز انچه غم انگیز و هم آنچه را که خنده اور است در خود دارم.بذله گو هستم ومردم ازینرو میخندند اما من می گریم." سورن مینویسد:
"آنچه انگلیسیان درباره خانه خویش می گویند من باید درباره اندوه خویش بگویم اندوه من قصر من است"

وی نیز همچون هایدگر سکون و رکود را به معنای عدم اصالت تلقی میکند ازینرو دربرابر ان می ایستد و همه ما را به تحرک وپویایی فرا میخواند.انگار با مولانا همسویی میکند وفریاد میزند موجم اگر میروم ورنروم نیستم.کی یر که گور بر این باور است که مسیحی بودن به معنای تعقیب شدن و شکنجه دیدن و یکه بودن دربرابر خدا وتنها بودن در میان انسان هاست.به تعبیر حافظ :تنها رو که گذرگاه عافیت تنگ است" سورن از کسی دلسوزی نمیخواست معهذا امیدوار بود که گوش شنوایی برای پیام خویش پیدا کند او می گفت: " مسیحی بودن مرادف است با بزرگترین عدم اطمینان ممکن دربرابر انسان و خدا"

سورن از وظیف خویش آگاه بود لذا میگفت: " اصلاح گران پیش از او انچه درتوان داشته اند برای گسترش مسیحیت بکار برده اند در حالیکه او بران است ازین گسترش جلوگیری کند وایمان را جنبه درونی بخشد.او مرزهای درون انسان رافراتر از واقعیات جغرافیایی میدانست. کی یر که گور در سپتامبر 1855 مانند نیچه در خیابان سکته کرد از انجام رسم اعتراف و بخشایش در حضور کشیش امتناع ورزید و فقط درخواست کرد که درود اورا به مردمی که این همه دوست داشت ولی انها هیچگاه رنج ها و الام او را نشناختند برسانند.

چند ماه پیش ازمرگ خود نوشت:" این راهی است که همه باید ان را درنوردیم واز فراز پل حسرت ها به سوی ابدیت سفر کنیم"اما امر دیگری که باید در ارتباط با این فیلسوف برجسته در نظر بگیریم نگاه استتیک وزیبایی شناسانه وی بر زندگی است. به زعم سورن فرد باید زیبا نگر باشد تا لحظه های لذت را به بهترین انات هستی خود بدل کند او میداند که در این سرا بی می ناب و عشق ماهرویان زیستن نمیتواند ولذا از ما میخواهد که پرشور وشاعرانه زندگی کنیم ودرعمل ونه در خیال زندگانی خویش را واقعیت بخشیم.

البر کامو در اثر سیزیف وژان پل سارتردر رمان تهوع پوچی هستی خود را تشخیص میدهند با وجود ان با نوعی شهامت مالیخولیایی می کوشند به زندگی خویش معنا بخشند جهان تازه انها را مطمئنا نه قدرتی است و نه فرماندهی.سارتر آزادی پرومته را میستاید چرا که دربرابر خدایان قد علم میکند و آتش را ارزانی ادمیان میکند. نمایشنامه او "مگس ها" افسانه یونای اورستس که مادر خود کلیتمن استرا و شوهر او هگیستس را میکشد به صحنه نمایش میکشد.اورستس به جایی رسیده است که از هیچ کیفر الهی بیم ندارد وبه سوی ژوپیتر فریاد میزند:
"من نه سرورم ونه بنده من آزادی خویشم از ان هنگام که ازان خویشتن شدم تو دیگر افریدگار من نیستی"

قوانین اخلاقی در نظر اگزیستانسیالیست ها جز مگسانی پردردسر نیستند حشره هایی طاعون زا که انسان باید با جنگیدن با انها تبارشان را براندازد تا استقلال خویش را بدست اورند.به نظر سارتر انسان کمتر از آزادی خود اگاه هست آزادی برق به خرمن هستی انسان می زند کار توبه مسخ  هرگونه ازادی است همان ازادی که خدایان را از فراز تخت هایشان به زیر می افکند.انسان باید راه خویش را برگزیند.

سارتر این ازادی را انسانیت جدید می خواند در فلسفه او به جای اینکه خدا مرکز راه زندگانی قرار گیرد انسان مرکز این راه است. سورن کی یر که گور میگفت:" زندگانی را در حالیکه به سوی گذشته باز می گردد باید فهمید اما در حالیکه به سوی آینده می رود باید در ان زیست" سارتر نیز چنین عقیده ای دارد او می گوید هیچگاه انسان را تا هنگامیکه می زید نمی توان تعریف و محدود کرد زیرا او"تنها زندگانی خویش است وجز ان چیزدیگری نیست.ازاینرو زندگانی دارای طرح ازپیش تعیین شده ای از سوی خداوند نیست واز این رواندوه انسان و رنج او منطقی به نظر میرسد.

کامو نیز میگفت زندگانی بی معناست اما برانست که برای ان معنایی بیابد او می پرسد ایا میتوان بدون اعتقاد به خدا فردی مقدس شد و خود اشاره میکند که این تنها مشکل واقعی است که شایسته است انسان به ان بپردازد.از دیدگاه سورن اگزیستانسیالیست های فرانسوی یا فلسفه بدون خدای هایدگر چیزی جز نتیجه افراطی و نهایی مرحله استتیک یا خردمندانه زندگی نیست.ویژگی مشترک بین اگزیستانسیالیست های فرانسوی و المانی اگاهی شدید از تاریکی هستی و حس تعلیقی است که از دلتنگی همه سو گیر سرچشمه می گیرد.

هستی انسانی داشتن به معنای اخلاقی زیستن است و مدام روبرو شدن با گزینش های اخلاقی تازه است.انسان اخلاقی در حال شدن است او جهان خارج را با بودن درونی می امیزد نمایان میشود وازین رهگذر با ابدیت شریک میگردد.کی یر که گور مینویسد:"بگذار مرد مرد وزن زن باشد ازآن پس یک زن میتواند برای یک مرد همه چیز باشد زن به عنوان زن محدودیت ها را دریافته وبه مرد تقدیم خواهد کردمرد بدون زن روحی سرگردان است که ارامشی نخواهد یافت چرا کتاب مقدس نمی گوید که زنان باید پدر و مادرانشان را ترک گویند وبه مردان بپیوندند کتاب مقدس میگوید مرد پدر و مادر خود را ترک خواهد کرد وبه زن خواهد پیوست حق دراین مورد با کتاب مقدس است زیرا زن پناهگاه مرد است.

در ارتباط با هستی سورن براین باور است که هستی یعنی گزینش اخلاقی. پس همیشه:"این یا آن" پیوسته است.مشکل انسان در روبرو شدن با تصمیم هایی است که باید در قلمرو ارزیابی نشده زندگانی اخلاقی بگیرد. وی می گوید:"اندیشه ناب وهمی بیش نیست انسانی که تنها حقیقت را نظاره میکند ممکن است به صورت خائنی چون یهودا در اید کی یر که گور می گوید:" خدا نمی اندیشد او می آفریند خدا هستی ندارد او جاوید است. خدا به شیوه ای رمز امیز خردمند است وگرچه لزوما متناقض می نماید او حقیقتی پریشان است  وتا انجا ایمان راهنمای انسان نباشد انسان را به نا امیدی می کشاند..

او همچون داستایفسکی می گوید رنج اهمیت انسان را بسی افزون میسازد ورنج عنصری است که موجود دینی در فضای ان نفس میکشد.پس رنج کشیدن اغاز راه است.بخشی از این رنج اگاهی انسان از گناه است که اشتی با خدا را فریاد میکشد.سورن از ما میخواهد تا در برابر خداوند کوچک شویم.چرا که اگر ادمی خدا را بیابد خود را بیان نمیکند باید چون کودکی شد و حتی مورد تحقیر و شکنجه قرار گرفت.انسان در حالیکه باور دارد خدا را یافته باید دوری خود از وی را دریابد زیرا انسان در روبروشدن با خدا تشخیص میدهد که گناهکاری بیش نیست. 

سورن الزاما چون فروید نیستی را حالتی روانی میداند منع شدن پیشین ادم از خوردن میوه ممنوعه چنین دلتنگی را بوجود می اورد زیرا او در این وسوسه امکان فانی بودن خویش را تشخیص داد.هستی انسان درفایق امدن به دلهره ابدی با احساس امکان فانی بودن همراه است.لذا می گوید: هستی حالتی تعلیقی شوق امیز است که تجربه محنتگاه مسیح نمونه عالی ان است.فقط ایمان است که میتواند بر این دلهره ابدی فایق اید:" جهیدن متناقض به سوی ایمان انسان را میتواند به وجود خدا مطمئن سازد متضاد گناه فضیلت نیست بلکه ایمان است.

خدای واقعی ضرورتا منزوی است تجربه وی پنهانی،سوبزکتیو وحتی در مفهومی عرفانی کاملا فردیست.او میگوید انسان واقعی این انسان روحی این ابرمرد نیچه همان اندازه از انسان فراتر خواهد رفت که انسان از حیوان فراتر رفته است.او دربرابر خدا تنهاست واورابا صفات ظاهری نمی توان شناخت.او یکه ناشناس وخاموش است او ایده ایست جاوید.او در قلمرویی که توده ها هرگز نمی توانند زیست رخت و پخت خویش را میگسترد او قربانی جهان خواهد بود.حقیقت جاوید که در قلمرو روان حاضر است باید در فرایند تکرار و بازگشت به سوی اینده فرا خوانده شود. 

زمان بخش پذیر نیست جاویدی مطلق است هنگامیکه جاوید در الهام حقیقت به قلمرو وجود انسان وارد میشود سورن از آن به عنوان "آن" سخن میگوید.فردیکه این تجربه را بدست می اورد خاکسارانه خود را در برابر خداوند تجلی می کند.وی میگوید:"اگر من چون دیگران رفتار کنم به دیگران خیانت ورزیده ام واگر از انها جدا شوم به خود خیانت کرده ام." از این رو دل و اندیشه اش بین دو قطب حقیقت بخش شده است.لذا او به مردم ساده و توده بسیار بیشتر از طبقه متوسط که خوب میخورد و خوب می پوشد ارزش می دهد میگوید:

"من زندگانی خود را از زندگانی تو جدا نمی دانم و تو این را میدانی. من در خیابانها زیسته ام و همگان مرا می شناسند از این گذشته مرا هیچگونه مقامی نیست پس اگر من به همه جا تعلق دارم باید از ان تو نیز باشم"

واو چنین مشتاقانه ما را به سوی یافتن این حقیقت فرا میخواند که" کسی که خدا را دوست دارد به اشک و ستایش نیازمند نیست." او از ما میخواهد شکنجه ها و درد و رنج های خود را در عشق و با عشق به خداوند بزرگ از یاد ببریم چرا که او همچون یک مسیح واقعی اشاره میکند که خداوند انچه را پنهانی است میبیند و اشک رنج ها را به حساب می اورد او هیچ چیز را فراموش نمیکند.

کی یر که گور گرانمایه ترین تصنیف اش"یا این یا آن" را برای رگینه نامزد خود نوشت که پیوند زناشویی را با او گسسته بود.کی یر که گور یک بار نوشت:" من همه چیز را مدیون فرزانگی مردی پیر وسادگی دختر جوانم" یا این یا ان در امدی بر برنامه اش و اعلان ان بود.این تصنیف که در سی سالگی وی منتشر شد دو دیدگاه را ارایه میدهد یکی دیدگاه انسان زیبایی شناسی که جهان را عشرتکده احساسات میداند و دیگری دیدگاه انسانی که به اخلاق وقانون اخلاقی سر سپرده است.

وی عشق های انتخابی را پیش میکشد و یاداور میشود که هر تصمیمی خطر کردن است.افزون براین از انجا که نامتناهی نیروی دانش ادمی است تصمیم باید برگزیدن میان همه یا هیچ باشد و این همان مفهومی است که ایبسن در اثرش بنام بران به نمایش در اورد.کی یر که گور در نوشتارش که امیزه ای از طعنه،هوشمندی وراستگویی محض بود با تمسخری پر نیرو وخاطری آسوده به دشمنی با همه نهاد های دستگاه ساز روی اورد.او می گفت انسان که درون خم اندر خم پیشرفت ماشینی گم گشته است نه همان بیچاره بلکه تقریبا موجودی نا امید است یگانه امیدش را باید در فهم وجود خود که تنها واقعیت متناهی است بجویدولیکن این فهم نه به یاری عقل بلکه به مدد ایمان ناب ونه به میانجی خرد بلکه از راه همسان سازی یا همسان یافتن با خدا دست یافتنی است.

این همسازی را عقاید وابستگی به کلیسا یا ملاک های کلیسایی بدست نمی دهند تنها به واسطه رابطه شخصی مستقیم میان خدا وانسان حاصل می اید.عقل را نباید فقط خوار کرد بلکه باید به لحاظی ان را به صلیب کشید تا بتواند ازنو زنده شود و به سوی خدا بجهد.فرد موجود "بودن" نیست " بلکه "شدن " است.مسیحیت نیز گونه ای شدن است یعنی پیشرفت بی پایان از راه اضطراب ورنج.هنگامیکه با حالتی خشنود از خود در ارامش خاطر فرو می رود دیگر مسیحیت شمرده نمیشود.وی چنان که گفته شد به کلیسا خرده میگرفت و ان را مکان امنی برای بزدلان و تن اسایان میدانست.کشیشان را خوار میداشت چرا که انها جویندگان دروغین بودند وازباور داشتن به کلیسای پیکارگر رو می تافتند.

در نوشته هایی چون" حمله به عالم مسیحی" مینویسد:"بسا میشنویم وبویزه از دهان کشیشان که ادمی نمی تواند با هیچ وپوچ زندگی کند ولی کشیشان درست در این کار کامیابند.برای انها مسیحیت وجود ندارد وبا این همه با ان زندگی میکنند.سورن زمانی چنین نوشت:" من خواهان ندایی هستم به ناقدی چشم گربه وحشی به هراسناکی نفیر دیو به ماندگاری درخواست طبیعت با گستره صوتی از بم ترین نواها تا نازک ترین نوای زیر با تغییر لحنی از سبک ترین زمزمه کلامی مقدس تا نهیب اتش افروز جنون.

این همان است که لازم دارم تا حدیث نفس  را بگویم وخشم وهمدلی و فهم را از اندرونه ها بیرون بتکانم.چیزها بسیار اسان شده اند وقتش رسیده است که دوباره دشوارشان گردانم".ونوشت:" من براین باورم که انسان باید فراسوی کران های تجربه ومحدودیت های دانش ادمی بزید.انسان موجودی متناقض نماست.اما همین انسان بدون قدرت متعالی که او را به سوی خود جذب کند هیچ است".

                                                                                                                          نویسنده - قربان عباسی


  

0 comments:

Post a Comment

Twitter Delicious Facebook Digg Stumbleupon Favorites More